در زندان
در استانبول
در حیاط زندان
و در روزانه ی آفتابی زمستان
پس از باران
آنگاه که ابرها ، دیوارها ، سفال های سرخ
و چهره ی من
در آبچاله های زمین می لرزند
اندیشیدم : چه مرد است
چه نامرد است
بشریت !
زیر تمامی ثقل هرآنچه قدرت است
هر آنچه ضعف است
به جهان اندیشیدم
به کشورم
و به تو .
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱:٢٢ ق.ظ ; ۱۳٩۱/٦/۱٩